كوزي







نويسندگان



آثار تاريخي يك عاشق



دوستان عاشق تنها



دوستان عاشق



وضعیت من در یاهو



آمار وب



طراح قالب:



موزیک و سایر امکانات





تنهایی واااای.....

ای خدا بیا ودستهای سردم را بگیر خسته ام

باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام در حسرت لحظه ای آرامش

همچنان اشک از چشمانم میریزدودر انتظار طلوعی دوباره ام

همه چیز برایم مثل هم است طلوع برایم همرنگ غروب است

گونه هایم پراز اشک شده وعین خیالم نیست عادت کرده ام دیگر...

عادت کرده ام از همنشینی باغمها کسی دلسوز من نیست قلبم رنگ

تنهایی به خودش گرفته دیگر کسی به سراغ من نمی آید تمام فضای

قلبم تنهایی پرکرده دیگر در قلبم جای کسی نیست هرچه اشک میریزم

خالی نمیشوم هرچه خودم را به این دروآن در میزنم آرام نمیشوم

کسی نیست شادم کند کسی نیست تامراازاین زندان غم رهاکند

دلم گرفته....خیلی دلم گرفته..

انگار عمریست آسمان ابریست وباران نمیبارد...

انگار این بغض لعنتی نمی خواهد بشکند...

وای از دست این چشمانم وای از دست اشکهایم....

آرزو به دل مانده ام کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنهایم

نمی گویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد

نمی گویم از غمهای خویش تاکسی دلش به درد آید

من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم اینک دارم با خودم

درد ودل میکنم....دلم گرفته....

رنگ ورویی نداردبراین لحظه ها حس خوبی ندارم به این ثانیه ها

میدانم کسی نمیخواند غمهایم را میدانم کسی نمیشنودحرفهایم را

حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را...

میدانم کسی در فکر من نیست تنهاهستم وکسی یارم وهمدمم نیست...

میمانم با همین تنهایی وتنها میمیرم...

تاابد با همین دستهای پراز غم میمانم و میمیرم.

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[+] نوشته شده توسط سالوادور در 11:1 | |